پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مِثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
عمل کردن، به کار بردن، برای مثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸)، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
عمل کردن، به کار بردن، برای مِثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸)، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین). کتیف. (یادداشت مؤلف) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شد مایۀ رنج تو و محنت ما خواهد شد. ایرج
که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین). کتیف. (یادداشت مؤلف) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شد مایۀ رنج تو و محنت ما خواهد شد. ایرج
نصب کردن خیمه از پارچه تنک و لطیف: (میدهد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب خ) (حافظ)، نصب کردن کله: (چون مهد خواهر تبریز بمدینه رسید شهر را آیین بستند و کله بستند)
نصب کردن خیمه از پارچه تنک و لطیف: (میدهد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب خ) (حافظ)، نصب کردن کله: (چون مهد خواهر تبریز بمدینه رسید شهر را آیین بستند و کله بستند)
آماده جنگ شدن، مهیا شدن، آماده گشتن: (همیشه کلک تو از بهر آن کمر بسته است که تا نفایس (معایش) اهل هنر کند تقریر)، (کمال اسماعیل نسخ دیگر) : (سبو کشان همه در بند گیش بسته کمر ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده)، (حافظ) یا کمر بستن آب. منجمد شدن یخ بستن آب. یا کمر بستن در کاری. آماده و مهیا شدن برای اجرای آن
آماده جنگ شدن، مهیا شدن، آماده گشتن: (همیشه کلک تو از بهر آن کمر بسته است که تا نفایس (معایش) اهل هنر کند تقریر)، (کمال اسماعیل نسخ دیگر) : (سبو کشان همه در بند گیش بسته کمر ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده)، (حافظ) یا کمر بستن آب. منجمد شدن یخ بستن آب. یا کمر بستن در کاری. آماده و مهیا شدن برای اجرای آن